همایونی حکایتی از خودش فرمایش میکند

ساخت وبلاگ
آن دورتر ها مردی سی ساله نشسته. موهای خاکستریش رو به بالا به چپ شانه شده. عینک مستطیلی با فریم مشکی. ریش کامل همیشه آنکادر شده. ساعت بند فلزی یا شاید بند چرمی با قاب گرد بزرگی که مچش را پوشانده. هنوز خودش را روی فرم نگه داشته. پیراهن سفید با آستین های بالا زده. کت مشکی یقه انگلیسی. شلوار جین آبی و کفش های چرمی قهوه ای روشن. گاهی هم شلوار مشکی پارچه ای با کفش های چرمی مشکی. یک کیف دستی چرم قهوه ای، اصلا او را با کیف دستی قهوه ایش میشناسند. جاسیگاری و کیف پول پاسپورتی چرمی قهوه ای. نگاهش عمیق تر و آرام تر شده. به زور میشود چند کلمه حرف از دهانش بیرون کشید. دیگر سرش درد نمیکند برای بحث و جدل. آرام تر راه میرود. آرام تر نفس میکشد. آرام تر رانندگی میکند. صدها نسخه به کتاب هایش اضافه شده. چند براب همایونی حکایتی از خودش فرمایش میکند...
ما را در سایت همایونی حکایتی از خودش فرمایش میکند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3multi-track6 بازدید : 52 تاريخ : جمعه 10 آذر 1396 ساعت: 2:03

کلاس دوم ابتدایی بودم. صبحگاه لعنتی تموم شد و من قندیل بسته اومدم نشستم رو نیمکتم. همیشه زنگ اول، اکثر بچه ها داشتن از حالت فریز در می اومدن و اصلا دستاشون حس نداشت، واسه همین اکثرا درسی که داشتیم فارسی بود و باید یکی میخوند و بقیه گوش میدادن. خب در تمام طول تحصیلم تا پیش دانشگاهی که دیگه روخونی نبود، هر معلمی از ادبیات تا شیمی و فیزیک میخواست از رو متن کتاب خونده بشه به من اشاره میکرد. چون ولوم صدام اونقدر زیاده که به قول داداشم تو جمع که حرف میزنم همه باید حرفای خودشون رو رها کنن و ببینن من چی میگم. فکر میکنم عادیم، ولی دارم داد میزنم. خیلی وقت ها همین باعث ناراحتی اطرافیان شده که «چرا سرم داد میکشی؟» خلاصه، ربطی نداشت به اینایی که گفتم. ماجرایی که میخوام بگم یه چیز دیگه ست. جامدادی کتابیم همایونی حکایتی از خودش فرمایش میکند...
ما را در سایت همایونی حکایتی از خودش فرمایش میکند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3multi-track6 بازدید : 54 تاريخ : جمعه 10 آذر 1396 ساعت: 2:03

بیشتر از دو سال به انتخابات مجلس مانده و اما کار ما از همین روزهای اخیر شروع شده. برنامه‌ریزی هایمان از همین روزها سنگین و پر تنش شده‌اند. هر روز یک خبر و یک اظهار نظر جدید اتفاق می‌افتد که شب‌ها در محافل نقل میشود. اویی که میخواهد نقل کند اولش یک بی همایونی حکایتی از خودش فرمایش میکند...
ما را در سایت همایونی حکایتی از خودش فرمایش میکند دنبال می کنید

برچسب : انتخاباتنوشت, نویسنده : 3multi-track6 بازدید : 56 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1396 ساعت: 5:02

مینشینی؟ تماشای بخار قهوه‌ات در فنجان سفیدم، از پشت این دیوار کوتاه، قشنگ‌تر است. قهوه‌ات اگر یخ کرد، اگر گذشت از زمانش و من آنقدر طول دادم گفتنِ «قهوه تو نمیخوری نگات کنم؟» و آنقدر یخ کرد که فکر کردی زمانش گذشته و جان به لب کردم تا بگویمش، شاید فقط همایونی حکایتی از خودش فرمایش میکند...
ما را در سایت همایونی حکایتی از خودش فرمایش میکند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3multi-track6 بازدید : 57 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1396 ساعت: 5:02

زنگ زد گفت:«تلویزیون دارن نشونت میدن[من وقتی سانترم میشینه رو سر مهاجم انقدر خوشحال نیستم، فریاد میکشید]». گفتم: کی؟ من؟ :| گفت: «تو دیگه بابا. کی پس؟ بزن شبکه استان، اخبار. زودباش. اَاَاَاَه انقدر معطل کردی تموم شد.»  از همون موقع تا یک هفته به این همایونی حکایتی از خودش فرمایش میکند...
ما را در سایت همایونی حکایتی از خودش فرمایش میکند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3multi-track6 بازدید : 50 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1396 ساعت: 5:02

تهران بودم. حال روحی مناسبی هم نداشتم. وقت زیادی داشتم؛ اما، نمیدانم چه مرگم بود که استرس اینکه دیر به اتوبوس برسم به جانم افتاده بود و داشت ذره ذره با ملچ ملوچ بی معنا و بی دلیل، قسمت هایی از مغزم را میخورد. بهار بود. هوا سرد نبود؛ ولی، من سردم بود. همایونی حکایتی از خودش فرمایش میکند...
ما را در سایت همایونی حکایتی از خودش فرمایش میکند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3multi-track6 بازدید : 50 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1396 ساعت: 5:02

قبل ترها پسرکی سرکش روی این کره ی خاکی زندگی میکرد. سر پر بادی داشت. آرام و قرار نداشت. دلش میخواست با همه فرق داشته باشد. دلش میخواست هرچه بقیه نزدیک میکنند او دور کند و هرچه را بقیه دور میکنند او نزدیک کند. پسرک بارها به دردسر افتاد. دردسرهایی که آ همایونی حکایتی از خودش فرمایش میکند...
ما را در سایت همایونی حکایتی از خودش فرمایش میکند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3multi-track6 بازدید : 48 تاريخ : چهارشنبه 1 آذر 1396 ساعت: 5:02